تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من
چه جنونی، چه نیازی، چه غمی ست؟!
یا نگاه تو، که پر عصمت و ناز
بر من افتد، چه عذاب و ستمی ست؟!
دردم این نیست ولی
دردم این است که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم
پوپکم! آهوکم!
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم . . .
|اخوان ثالث|